تاریخچه مختصر کاظمین : کاظمین از زمان تأسیس و جمع شدن شیعیان به دور بارگاه امامان معصوم تا بحال چندمین بار مورد تخریب و وسیله سیل واقع شده حتی در زمان حمله مغول به این شهر و فتح آن و براندزای سلسله بنی عباس مورد حمله مغول قرار گرفته و تنها بارگاهی که از معصومین مورد تخریب توسط مغولان و آتش سوزی واقع شده همین حرم کاظمین بوده و این قضیه تهمتی که به شیعه زده می شود که جنگ ضد سنی انجام داده اند (چون خواجه نصیرالدین طوسی همراه مغولان بوده و براندازی بنی عباس هم توسط طراحی ایشان بوده ) و سنی کشی کرده اند را از دامان شیعه پاک می کند چون مغولان به حرف خواجه بنابر عدم تخریب بارگاه توجه ننمودند. حمله و غارتگری وهابیان هم باعث تخریب و دزدی از گنجینه حرم شد که شیخ کاشف الغطاء با مردم به مقابله آنان رفتند و رهبرشان سعود (جد همین آل سعود عربستان) مجبور به فرار شد.
ولی همواره در زمان های مختلف چه آل بویه - چه فاطمینان شعیه مصر (مصریانی در آن برهه از تاریخ همگی شیعه بودند) که یکسال در کاظمین حکومت کردند چه عثمانی ها و یا جرین طی تاریخ همیشه بازسازی ها انجام شده و در صفویه پس از فتح بغداد توسط شاه اسماعیل توسعه و ساخت و ساز فراوان شد که مسجد صفوی در کنار حرم کاملاً سالم و مورد استفاده است از آن دوره می باشد. قاجار هم توسعه و ساخت و سازهای نمود و کف صحن را سنگ کرد.
لازم به ذکر است که قبل از آنکه نجف مرکز علمی شیعه شود کاظمین مرکز بوده چون نواب اربعه امام زمان در بغداد بودند (آرامگاه هایشان هم هنوز در بغداد است). و با رفتن خواجه نصیر به نجف مرکز علمی هم تغییر کرد علت رفتن خواجه هم درگیری های دائمی بین شیعه و سنی دراین شهر در طی تاریخ بوده. در زمان جنگ جهانی اول هم مرکز مبارزاتی علیه انگلیس و حمله های مستمرشان به عراق کاظمین بوده و در آن تاریخ وحدت بسیار خوبی بین شیعه و سنی برقرار شده بود و حتی آیت الله حیدری شخصاً به کمک لشکر عثمانی می رود و با سپاهی از شیعیان و سنیان از کاظمین به بصره می رود و خود نیز با کهلوت سنی که داشتند ول در میدان مبارزه حاضر می شوند و به جنگ می روند.
حضرت امام موسی کاظم(ع): هفتم صفر 128 هـ ق متولد شدند در ابواء بین مکه و مدینه . در عراق به باب الحوائج معروفند ون هر کس به ایشان توسط نموده حاجت خود را گرفته. از سال 148 هـ ق امامتشان شروع شد بنی عباس همان شیوه بنی امیه را در پیش گرفته بودند و شورش های پی در پی شیعیان شورع شده بود. برای همین به امام خیلی سخت گرفتند و سال ها حضرت د رزندان بودند و گاهی حتی حضرت از دست مأموران هارون متواری بودند و ایشان را پیدا نم یکردند و این موضوع در زندگی هیچ یک از اهلبیت دیده نمی شود. و نفاق خلفای بنی عباس هم شدید بود به طوری که همین هارون اول که به خلافت رسید به مدینه آمد و موسی ابن جعفر را مورد تکریم قرار داد ولی چون می خواست برای بعد از خودش مقدمات خلافت پسرش را آماده کند و مهمترین سد مقابل خویش را اما کاظم می دید هارون امام را بسیار در زندان های تاریک و سخت نگه داشت ولی در هر زندانی که امام می ماند به مرور مورد توجه و محبت زندانبانان که از نزدیک شان هارون نیزگاهی بودند واقع می شدند. و زندانبانان تحت تأثیر اخلاق و ایمان و عبادت ایشان قرار می گرفتند و دستور شهید کردن حضرت را به هر زندانبانی که می دادند از انجام آن سر باز می زدند و قبول نمی کردند. تا بالاخره یکی از آنان به امام سم خوراند و سعی نمودند که اینطور وانمود کنند که حضرت مریض شده اند ولی خود حضرت در بازدید عده ای از بزرگان به صراحت گفتند که به من سم خورانده اند و تا سه روز دیگر شهید می شوم.
بنی عباس هنگامی که بغداد را ساختند در کنار آن قرستانی به نام قبرستان قریش نیز ساختند که محل دفن بزران بود. حضرت را در آنجا دفن نمودند و پیشاپیش تشیع جنازه هم عموی هارون بود و بسیاری برای تشییع جنازه آمدند. پس از شهادت امام اول سعی شد تشییع بصورت غریبانه و بی سر و صدا باشد و جنازه حضرت را روی جر بغداد قرار دادند ولی همین عموی هارون تلاش نمود و جنازه را تحویل گرفت و با عزت ایشان دفن شدند
معجزه ای از امام موسی کاظم (ع) هارون الرشید فردی که افسونگر بود یعنی تردستی و شعبده می دانست آمد تا مجلسی با حضور امام موسی کاظم کاری کند که امام خجالت زده شود و مسخره بازی در بیاورد . هنگامی که غلام امام می خواست نان بردارد و جلوی امام بگذارد نان حرکت می کرد و از جلوی دست غلام کنار می رفت و همه خندیدند. امام سربلند کردند و به عکسی از شیر که روی پرده ای بود اشاره کردند که بگیر دشمن خدا را و شیر زنده شد و آن مرد را درید و همه وحشت کردند و عده ای غش کردند و شیر به محل خودش برگشت و عکس شد .
هارون بعد از به هوش آمدن ازامام خواست که به عکس بگوید آن مرد را برگرداند و امام فرمودند اگر عصای موسی برگرداند آنچه از ریسمانها و عصاهای جادوگران و ساحران بلعیده بود این مرد هم بر می گردد .( یعنی امکان ندارد که برگردد.)
امام جواد علیه السلام: در دهم جرب 195 هـ ق د رمدینه متولد شدند و عراق به باب المراد معروفند. ایشان طبق نظر عده ای در 9 سالگی و عده ای در 17 سالگی به امامت رسیدند. علم ایشان باعث تعجب همان بود در بسیاری از موارد سعی می شد ایشان را از نظرعلمی توسط دانشمندان زمان شکست دهند که هر بار بر عکس می شد و باعث عزت ایشان می شد. مأمون امام را کوشید به دارالخلافه خود نزدیک کند که فاصله بین او و دوستارانشان بیندازد و حتی دختر خود ام فضل را نیز به همسری ایشان داد. هنگامی که مأمون خواست دختر خود را به زنی امام جواد بدهد عده ای اعتراض کردند که ایشان کودک است مأمون گفت شما نمی دانید. کوچک آنان مثل بزرگشان دانشمند است و اگر نمی پذیرید آزمایش کنید. یحی بن اکثم را آوردند تا با امام مناظره کند او از امام پرسید درباره محرمی که شکاری را بکشد چه می گوئید. امام فرمودند آیا در محدوه حرم کشته یا خارج آن – علام بوده یا جاهل – عمدی بوده یا سهوی – آزاد بوده یا برده – صغیر بوده یا کبیر – اولین بار بوده یا چندمین بار – شب بوده یا روز – احرام عمره بوده یا حج – حیوان کوچک بوهد یا بزرگ و ... و مسئله را به 2048 حالت تقسیم می کنند. او می فهمد که علم امام چقدر است و سئوالش چقدر ناقص و ضعیف بوده مأمون گفت دیدید به شما گفتم و بعد امام جواب ها را می گوید و امام سئوالی می کند راجع به آن مردی که اول روز به زنی نگاه می کند و آن نگاه حرام است. وقتی آفتاب قدری بالا بیاید نگاه به آن زن حلال می شود وقت ظهر دوباره حرام و عصر حلال غروب دوباره نگاه به آن زن حرام می شود و عشا حلال. نیمه شب حرام و وقت سپیده حلال. یحیی درمانده می شود و امام خود جواب را می گوید (منتهی الامال)
معجزه ای از حضرت امام جواد (ع) روزی ابن عباس هاشمی نزد حضرت امام جواد (ع) رفت و آن روز ،روز عید بود و به آن حضرت از تنگی معاش شکایت نمود و آن حضرت محل نماز خود را (سجاده اش را ) بلند کردند و مشتی خاک برداشتند و آن خاک به برکت امام طلا شد و به او دادند و به بازار برد و فروخت . کاش حضرت دستی هم به دل ما بکشند و خاک وجودمان را طلا کنند و ابو جعفر طبری می گوید : دیدم امام را در حالی که دست می زد به برگ زیتون و آن نقره می شد ومن هم از حضرت بسیار از آن گرفتم و خرج کردم.
علمای آرمیده در کاظمین
خواجه نصیرالدین طوسی: در حرم کاظمین دفن است و می گوید من از مولایم موسی بن جعفر شرم دارم که اینهمه از عنایات ایشان بهره برده ام و وصیت کنم مرا در نجف دفن کنند. وز دفن ایشان هم اتفاق عجیبی افتاد. هنگامی که خواستند زمین را بکنند برای دفن خواجه ناگهان سردابی دیده می شود که از بهترین کاشی ها پوشانده شده و قبر آماده است. تحقیق می کنند می بینند که آنجا را خلیفه ناصر برای خودش ساخته بوده ولی اجازه دفن خواجه را ندادند در آن سردابه قطعه سنگی بود که بر روی آن تاریخ احداث بنا نوشته شده بود و تاریخ احداث بنا مطابق سال تولد خواجه بود (11 جمادی الاولی 597 هـ ق)
(در علوم گوناگون مثل نجوم – ریاضیات – فقه – و .. .استاد بود. رصد خانه مراغه از ایشان است).
داستان : یکی از علمای اهل سنت که با شیخ بسیار دشمنی داشت به هلاکوخان گفتند چون شب اول قبل نکیر و منکر از مرده سئوال می کنند در مورد اعتقاداتش و چون مادر شما فوت کرده اند خواجه نصیر الدین طوسی را همراه مادرتان دفن کنید که در جواب ها کمک مادرتان کنند. هلاکوخان این موضوع را با شیخ در میان گذاشت. ایشان گفتند سئوال نکیر و منکر که حق است و من حرفی ندارم ولی چون شما هم خواهی مرد من را برای خودت نگه دار و آ« عالم سنی (که موضوع را طرح کرده بود) را با مادرتان در قبر بگذارید. هلاکو خان قبول کرد و همین کار را انجام داد.
ایشان رصد خانه مراغه را ساختند و زیج (کتاب علم هیئت ها یا همان کتاب علم ستاره شناسی ) ایشان دقیق ترین زیج هاست و مطالب آن درباره خسوف و کسوف مورد اعتماد همه منجمین است و علامه حلی به ایشان لقب استاد البشر داده است و سرآمد و بالاتر از همه بودند در علوم عصر خودشان و شدت ارادتشان به اهل بیت به گونه ای بود که وصیت کردند درکنار قبر امامان کاظمین دفن شوند و روی سنگ قبرشان نوشته شود « و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید »
ابن قولویه : استاد شیخ مفید بوده – صدوق به ایشان هم می گفتند
شیخ مفید : فردی است که سه توقیع (نامه با امضاء) در سال از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الزمان برایش آمد. در عنوان آن حضرت نوشته بودند: «للاخ الاغرا سدید الشیخ مفید» که سدید نام ایشان بوده وقتی از وطن خود به بغداد که مرکز علمی آن روزگار بوده آمد به مجلس درس قاضی عبدالجبار معتزلی وارد شد و گفت ای قاضی اگر اجازه بدهی سئوالی کنم ایشان اجازه داد. شیخ پرسید حدیث غدیر آیا صحیح است یا نه. قاضی گفت بله – شیخ پر سید منظور از مولی چیست گفت اولی پرسید پس چرا اختلاف بین شیعه و سنی وجود دارد. جواب داده ای برادر حدیث غدیر روایت است و خلافت ابوبکر درایت و هیچ عاقلی درایت را به خاطر روایت ترک نمی کند. شیخ پرسید درباره حدیث یا علی حربک حربی و سلمک سلمی چیست؟ نظرتان. قاضی جواب داد صحیح است. شیخ گفت دباره اصحاب جمل (عایشه و طلحه و زبیر) چه می گوئید؟ گفت آنها توبه کردند. شیخ : جنگ درایت است و توبه روایت و هیچ عاقلی درایت را به خاطر روایت ترک نمی کند. قاضی ساکت شد و اسم شیخ را پرسید. سپس بلند شد و شیخ را جای خود نشاند و گفت: «انت المفید حقاً» رنگ چهره های همه حضار تغییر کرد و قاضی گفت من جوابی ندارم هر کسی جواب دارد بگوید تا شیخ به جای خودش برگردد.
و توقیع در زمان غیبت کربی برای هیچ کس نیامده به جز شیخ مفید و شیخ اسداله کاظمینی.خلافهای شیعه آل بویه طرفدار او بودند.
داستان : شبی شیخ در خواب دیدند که حضرت صدیقه کبری دست امام حسن و حسین را گرفته اند و به نزد شیخ آمده و می گویند « یا شیخ علمهما الفقه» فردای آن روز مادر سید مرتضی و سید رضی دست ایشان را گرفته و آمدند نزد شیخ و همان جمله را گفتند که نشان عظمت شیخ و سید مرتضی و رضی است.
مسجد صفوی یکی از مساجد قدیمی کاظمین که درکنار حرم است و به حرم وصل است که شاه اسماعیل صفوی آن را در 926 قمری بنیاد نهاد . این مسجد پس از چهارصد سال همچنان زیبا و استوار است و نشانه استحکام و زیبایی معماری عصر صفوی است . منبری هم داخل آن است که خودش ازشاهکارهای هنری عصر صفوی است .